ای پوشانندهی کاستیها
شب نوشتهی 6/7/86
×××
خدایا میخواستم یه سوال ازت بپرسم...میگم...میگم... تو مطمئنی توی آفرینش من هیچ اشتباهی پیش نیومده؟...یعنی...منظورم اینه که شاید نباید همینی میشدم که الان هستم. میدونی...میگم شاید آدرس رو اشتباهی اومدم. ببین قصد بدی ندارما... کفر هم نمیگم.فقط میخوام بدونم یعنی واقعا از اول قرار بوده یکی با خصوصیات من اینجا بیاد؟ شاید باید توی یه جای دیگه میبودم...نه اینکه بخوام جای دیگهای باشما...یا نه اینکه بخوام مثلا به جای دختر بودن،پسر میشدم... نه هیچ کدوم از اینا نیست.فقط میگم شاید موقع فرستادنم به زمین، یه اشتباه کوچیک رخ داده.الان لابد پرسیدی چرا این فکر رو میکنم؟پرسیدی دیگه؟هان؟
خب چون احساس میکنم من زبون آدمای اطرافم رو نمیفهمم. انگار من از یه کره دیگه اومدم.زبون دخترهاـ که مثلا همجنس من هستن ـ واقعا واسم غیر قابل فهمه. انگار به یه زبون آفریقایی ناشناخته حرف میزنن. چرا؟انگار حرفاشون جایی،وسطای سطوح اولیه زندگی،گیر کرده و بیرون نمیاد.انگار همه مسائل دنیا فقط سطح دارن. از عمق توی حرفاشون خبری نیست.شاید هم ایراد از منه... شاید...خدایا من تلاشم رو بری برقراری ارتباط با این موجودات ناشناخته انجام دادم ولی هیچ کلاسی که زبان اونا رو آموزش بده، و در عین حال باعث نشه که زبون خودم رو از یاد ببرم، پیدا نکردم.واسه همین فکر میکنم شاید من اشتباهی اومدم. شاید من واقعا مال یه کره دیگه باشم...
خدا داند... و بــــــــــــــــس!